نمی دونم اینو یادته یا نه؟!
من آن شبگرد تیبا خورده ی محزون
که از یاد پرستوها بر جا مانده ام اکنون
که در معراج آن سنگر به جنگ دشمنان رفتم
گهی افتان٬ گهی خیزان
ز مرداب جهان جستم
گهی جانم به زه آویختم من
تا شهادت را به یک آزادگی گیرم
ولی افسوس کز آن روزگاران دراز است
این دل و دیوان من خسته
کز آرش و عشاقی چنان چیزی نمانده
جز پلاکی رنگ و رو رفته.
چون من همه سرگردان بر گرد جهان
هر کس ٬هر سو٬ هر جا بی نام و نشان
رویامان کاویدن هر راز نهان
نقشی شاید ....... بر دار زمان
در بستر سر گشته ی دریای درون
در حسرت کوبیدن دیوار سکون
آشفته و حیران به تماشای جهان
در دام زمان ...... در بند کنون
ناگه پیش رو ٬ در گاه عبور
موجی در خروش٬ز آتش های دور
بنگر تو بر آن حلقه های روشن
بنشان زان اخگر ها جامه بر تن
بنهیم همه پا در ره دلها دریا
گذریم همه ظلمت ها مانده بر جا
نور٬ شور٬ اعجاز حضور
تن٬در ٬پیکار غرور
این٬جا ٬آیینی دگر
بر٬خیز٬ظلمت در شکن
شعله به شعله بدمد
زنده و بالنده شود
موج دگر از پس هر موج بر آید
مشعل پاینده ی ما ٬زمزمه ی زنده ی ما
در دل بی روزن شب٬ حور نشاند
بار دگر شوق دگر در پس دیوار
حک شده بر کوبه ی در قصه ی تکرار
.
.
.
چون ما همه سرگردان بر گرد جهان
هر کس٬ هر سو٬ هر جا بی نام و نشان
رویاشان کاویدن این راز نهان
نقشی دیگر ........بنشان!
**در توضیح باید بگم که تو مدرسه ی ما دو تا کارگاه هست یه کارگاه علوم یه کارگاه هنری کارگاه علوم دست دوم هاست و کاملا علمیه. کارگاه هنری در اصل یه روز نمایشه که توش بچه های پایه ی سوم تئاتر دارن و موسیقی اجرا می کنن و ... البته یه قسمت دارن به اسم سرود ملی که توش یکی از آهنگای خیلی معروف رو بر می دارن و روش شعر می ذارن ! این هم یه آهنگ داره اگه بشناسی آهنگ تیتراژ مردم ایران سلام کانال دو! خیلی شعرش قشنگ بود فکر کردم بذارمش این جا!
سر به سر فرشته ها می ذاریم
تو قلبامون سبز صفا می کاریم
شاپرک و دست به سرش می کنیم
قناری رو در به درش می کنیم
وقتی خدا حرف می زنه می خندیم
چشمامونو رو غصه ها می بندیم
دستامونو تو دست هم می ذاریم
یکی که بارید هممون می باریم!